به ته یک کوچه رسیده ام که انتها ندارد !
______________________
مریم توهم زده شبهای سیاهم ، قلبم مقدس نیست ...
با تمام مریم ها فرق دارم !
کرشمه هایم در دود سیگارم است ...
هر شب شکسته میشوم همانند آینه ای که همه چیز را دید و هیچ نگفت و از درد ترک خورد و شکست !
من برای خودم نا آشنا هستم !
مرا نفهم هم نوعم !
مرا نفهم !
من به ته کوچه ای رسیده ام که انتها ندارد !
(باران ! )
____________________________